این بانو در 54 سالگی وارد دانشگاه شد
به گزارش ایران کلام، اگرچه همه ما ز گهواره تا گور دانش بجوی را شنیده ایم. با این حال وقتی بشنویم شخصی با وجود سن بالایش در پی ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه بوده، بی شک متعجب شده و در پی یافتن دلایل و انگیزه های او برای این کار خواهیم بود.
ایران کلام - نجمه تاجیک: فردوس اولیایی بانویی است که در آستانه پنجاه و چهار سالگی وارد دانشگاه شده. او اکنون مدرک فوق دیپلم را در رشته جامعه شناسی گرفته و همچنان به فکر ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر است. با وی که متانت و آرامش خاصی در رفتار و صحبت هایش موج می زند در سرای محله چیذر که دبیر سه کانون (امور مساجد، اخلاق شهروندی و تاریخ شفاهی) در این سرا است، به گفت وگو نشستیم.
قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
انگیزه های ادامه تحصیل
اولیایی دلایل متفاوتی را برای انگیزه خود نسبت به ادامه تحصیل ذکر می نماید و می گوید: چهل سالم بود که مطلبی را در روزنامه خواندم که نوشته بود از 40 سالگی مویرگ هایی در مغز به وجود می آید که مغز را فعال می نماید. با خودم گفتم اگر این موضوع واقعیت داشته باشد، پس باید من هم آن را امتحان کنم. وی در ادامه از دیگر دلایلی که عزم او را برای ادامه تحصیل بیشتر جزم نمود می گوید و ادامه می دهد: یک روز با برادرم در این باره صحبت می کردم که همواره اول مهرها حسرت و اندوه فراوانی من را فرا می گیرد و ناراحت هستم که چرا درسم را ادامه نداده ام. او به من گفت: چون تو هنوز به نمی توانم نرسیدی.
تا زمانی که به مرحله نمی توانم نرسیدی همواره ناراحت خواهی بود. این جمله باعث شد که با خودم بگویم که اگر به این مرحله نرسیدم، حتماً می توانم. انتها او که همواره در آغاز مهر و با آغاز سال تحصیلی تازه احساس اندوه و ناراحتی می کرد، انتها گام های خود را محکم و راسخ نموده و در زمینه ادامه تحصیل قدم برداشت.
سختی های راه
چندان دور از فکر نیست که ادامه تحصیل با وجود مشغله های متفاوت زندگی، رسیدگی به امور منزل و نگهداری از بچه ها با دشواری های زیادی همراه خواهد بود. با این وجود بانو اولیایی سه سال تمام برای گذراندن سه مقطع دبیرستان کوشش کرد، تا اینکه: زمان عروسی دخترم فرا رسید. من باید سبک سنگین می کردم که چه کاری در اولویت است، دریافتم که بچه هایم برایم مهم تر هستند. بنابراین 25واحدی که مانده بود را رها کردم و به مقدمات عروسی دخترم پرداختم. بعد از گذشت پنج ـ شش سال شرایط فراهم می گردد تا وی دوباره به ادامه تحصیل بپردازد. کمی از واحدهای درسی را می گذراند تا دغدغه ها و مسائل دیگری به وجود می آید. در آن سال ها همسرم سکته کرد که نیازمند مراقبت های خاص خودش بود. بعد از آن هم ازدواج پسرم پیش آمد. هر کدام از اینها جزو اولویت های زندگی ام قرار داشت و باعث می شد من از ادامه تحصیل باز بمانم.
تنها دروغ زندگی
این مادر پرکوشش با ورود بچه ها به مدرسه حضور خود را در جامعه تثبیت نموده و به عضویت انجمن های مختلف در می آید. او همواره از اینکه نتوانسته بود تحصیلات خود را ادامه دهد احساس چندان خوبی نداشت، خود در این باره می گوید: تنها دروغ من در تمام عمرم این بود که خودم را با مدرک دیپلم معرفی می کردم. با اینکه این موضوع همواره من را آزار می داد اما دوست نداشتم با مدرک کمتر خود را معرفی کنم و شاید این تنها دروغی بود که وی با تمام وجودش برای راست شدن آن کوشش کرد.
کم نگذاشتن در وظایف مادری و همسری
شاید در نظر عده ای چنین آید که ممکن است درس خواندن باعث بی کیفیت شدن رسیدگی در امور منزل و وظایف مادری و همسری گردد. اما این مادر وظیفه شناس در این باره می گوید: وقتی درس می خواندم احساس می کردم از وقت بچه ها و شوهرم می زنم بنابراین کوششم براین بود که حتی ذره ای در این زمینه کم کاری نکنم.
ورود به دانشگاه
بعد از گذشت پیچ و خم هایی که در زندگی برایم پیش آمد، انتها: وقتی 53 سالم شد با خودم گفتم باید تا سال 1390حتماً درسم را تمام کنم. و خوشبختانه چنین شد و در سال 91 وارد دانشگاه شدم. جامعه شناسی همان رشته مورد علاقه او بود که به قول خودش: احساس می کردم آنچه را که به صورت عملی در جامعه فرا گرفته ام وقتش رسیده که به صورت علمی در دانشگاه کار کنم.
درباره چیذر
این بانوی فعال و باانگیزه که بیشتر از چهار دهه را در منطقه چیذر گذرانده به یاد می آورد روزهایی را که اینجا فقط گندم زار بود و تعداد خانه ها به این وسعت نبود. تنها وسیله نقلیه عمومی در اینجا اتوبوس بود که حالا تبدیل به تاکسی و یا ون شده. وجود دو امامزاده در این منطقه رونق و صفای خیلی خوبی به آن داده است.
کمی درباره فردوس اولیایی
سیزده سال داشت که ازدواج کرد. با وجود علاقه ای که به ادامه تحصیل داشت نتوانست بیشتر از مقطع سوم هدایت را ادامه دهد. چرا که بعد از ازدواج رسیدگی به امور منزل و نگهداری از سه فرزند حتی فرصت فکر کردن به ادامه تحصیل را نیز از او می گرفت. با این وجود با علاقه بسکمک که به حضور در جامعه داشت در انجمن های مختلفی عضو شد. انجمن حمایت از شیر مادر یکی از آنهاست. در سال 1375 رابط سلامت محله شد و با ورود بچه هاش به مدرسه در انجمن اولیا و مربیان شرکت جست. با این همه این فعالیت های اجتماعی نتوانست عطش او را برای حضور در جامعه و خدمت به مردم سیراب کند. بنابراین در آستانه 40 سالگی تصمیم گرفت آرزوی دیرین خود در زمینه ادامه تحصیل را تحقق بخشد.
وی توانست با حمایت هایی که از طرف بچه ها و همسرش شدو بعلاوه با پشتکار بالای خود، تا مقطع کاردانی رشته جامعه شناسی را ادامه دهد. ولی همچنان ادامه این راه و رسیدن به مقاطع و درجات بالاتر علمی را در سر می پروراند و معتقد است: زمانی که احساس کنم وجودم در جامعه مفید است، با نشاط و سر حال هستم. در غیراین صورت خموده و نا امید می شوم.
خاطره: آرامش و توکل برخدا
در میان سختی های تلخ و شیرینی که او برای رسیدن به جایگاهی که همواره آرزویش را داشته چشیده به یاد می آورد: زمانی من امتحان ادبیات تخصصی علوم انسانی داشتم. کتابی که حدود 260 صفحه داشت و تا به حال آن را نخوانده بودم. آن شب برایمان مهمانی از شهرستان سر رسید. همسرم سعی می کرد به من دلداری دهد تا کمتر نگران باشم و می گفت شام را از بیرون می گیریم.
از قضا بعد از رفتن مهمان ها پسر و دامادم هر دو تب کردند. من شب تا صبح مجبور شدم از آنها نگهداری و پاشویه شان کنم. ساعت امتحان هشت بود و من تا هفت صبح هم بیدار بودم. خیلی نگران بودم و نمی خواستم برای امتحان بروم. اما همسرم گفت: برو. نگران نباش که من دلم روشن است. من سر جلسه امتحان برای دقایقی با خدا صحبت کردم و سعی کردم به آرامش قلبی برسم. سؤال ها را که خواندم متوجه شدم تعدادی از آنها تحلیلی است. بدین ترتیب توانستم از عهده پاسخگویی تعدادی از سؤالات بربیایم. آرامش قلبی و اعتماد و توکل به خدا در بسکمک مواقع مرا کمک می کرد.
منتشر شده در ایران کلام محله یک به تاریخ 1393/7/12
منبع: همشهری آنلاین